خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

چه خوب , آدمی میمیرد !...


باغبانی پیرم ؛


که به غیر از گلها , از همه دلگیرم ؛


کوله ام غرق غم است ؛


آدم خوب کم است ؛


عده ای بی خبرند ؛


عده ای کور و کر اند ؛


و گروهی پکرند ؛


دلم از این همه بد میگیرد ؛


و چه خوب , آدمی میمیرد !...






نظرات 1 + ارسال نظر
admin یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 20:53 http://www.sarzaminjok.blogsky.com

سلام به ما هم یه سر بزن اگه خواستی تبادل لینک کنیم خبر بده
منتظرتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد