برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...
برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...
باید خودم را ببرم خانه !
صورتش را بشویم !
ببرم دراز بکشد !
دلداریش بدهم تا فکر نکند !
بگویم نگران نباش , میگذرد !
باید خودم را ببرم تا بخوابد !
من خسته است !...
گل پائیزی
جمعه 13 آبانماه سال 1390 ساعت 13:38