خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

دلم تنگ است ...



دلم تنگ است ,


دلم تنگ است ,


دلم اندازه حجم قفس تنگ است ,


سکوت از کوچه لبریز است ,


صدایم خیس و بارانی است ,


نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است !...






مادر

اول به اونائی که مادرشون رو از دست دادن (که یادی ازش شده باشه)
دوم به اونائی که مادر دارن (که قدر مادرشونو بدونن...
 


WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………


وقتی خیس از باران به خانه رسیدم



BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”


برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟



SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”


خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟



DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.


پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوج خواهی شد



BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”


اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت



“STUPID RAIN”


باران احمق



THAT’S MOM!!!


این است معنی مادر







زنگ دنیـــا



زنگ دنیـــا

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

هیچ می دانید که
آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت.

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود.

و آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود!

سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که
حیات را از یاد برده باشیم.

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا؛ چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است




عشق از زندگی کردن برتر است...



خداوندا!


به هر آنکس که دوست میداری،بیاموز


که عشق از زندگی کردن برتر است و


به هر آنکس که بیشتر دوست میداری،


بچشان که دوست داشتن ازعشق والاتراست.



دکتر علی شریعتی







شعرامو خط خطی کردم...


من به هر شاخه نشستم


دل به هر دانه که بستم


سوگ تازه ای نوشته روی سینه ی شکسته ام


من اسیر سرنوشتم


سرنوشت پیر و زشتم


جای حرف خوب بودن


حرف رفتنو نوشتم


تو هنوز اول راهی


راه من راه تباهی


جفت پرواز تو بازه


جفت من کفتر چاهی


فصل من فصل خزونه


یه خزونه بی نشونه


حیف از من دیگه گفتن


کار من دیگه تمومه


توو سر انگشتای بارون


من تولدی ندیدم


گل گلدون حیاتو


تووی تاریکی نچیدم


من سراینده ی دردم


عاشق گل های زردم


اما حتی دیگه امروز


شعرامم خط خطی کردم