خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

شعرامو خط خطی کردم...


من به هر شاخه نشستم


دل به هر دانه که بستم


سوگ تازه ای نوشته روی سینه ی شکسته ام


من اسیر سرنوشتم


سرنوشت پیر و زشتم


جای حرف خوب بودن


حرف رفتنو نوشتم


تو هنوز اول راهی


راه من راه تباهی


جفت پرواز تو بازه


جفت من کفتر چاهی


فصل من فصل خزونه


یه خزونه بی نشونه


حیف از من دیگه گفتن


کار من دیگه تمومه


توو سر انگشتای بارون


من تولدی ندیدم


گل گلدون حیاتو


تووی تاریکی نچیدم


من سراینده ی دردم


عاشق گل های زردم


اما حتی دیگه امروز


شعرامم خط خطی کردم







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد